تجربه ي عيد ٩٦

ساخت وبلاگ
اصلا نفهميدم اين بهار چجوري گذشت،هيچيشو حس نكردم نه بارونشو و نه عطر بهار نارنجشو..به بدترين شكل ممكن گذشت ولي خوب خداروشكر تجربه ي گروني نبود تا حدودي تونستم كنترلش كنم..ولي واقعا خودم رو باخته بودم..

+ياد گرفتم به هيييچ كَس به هيچ عنوان اعتماد نكنم حتي اگر از ديد بقيه خوب باشه

+فهميدم چقدر ضعيف و سٌست عنصرم،چقدر بادي به هر جهتم..چقدر نميتونم تصميم بگيرم

+ياد گرفتم بايد مشورت كرد ولي ولي تصميم نهايي رو بايد خودت بگيري

+تو حق نداري ادم ها رو عوض كني...

+در هيييچ شرايطي نبايد به خونواده پٌشت كني اونا اولويت اول زندگي من هستن

+ياد گرفتم غير ممكن وجود نداره اينا تصورات ذهني ماهاست كه غير ممكن ميسازيم ،ما آدميم و همه چيز رو ميتونيم انجام بديم

+ياد گرفتم بايد قوي باشم و در همه حال همه چيز رو به خدا بسپارم و اينقدر زود باور نباشم و از خواسته هام كنار نكشم

+من محالم به ممكن شدنم فكر نكن...

نوشته شده در دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶ساعت 3:5 توسط يه دختر دهه شصتي|

56 روز تا.....
ما را در سایت 56 روز تا.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ruzayekhub69 بازدید : 99 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 8:24